درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید نظر یادتون نره!!
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 171
بازدید کل : 47637
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


از همه چی پیدا میشه!!




خواهرم در کوچه ارایش نکن!             از جوانان سلب ارامش مکن!

گیسوانت از روسری بیرون مریز          بر مسیر دیدگان افسون مریز!

خواهرم دیگر تو کودک نیستی           یفاش میگویم عروسک نیستی!

خواهرم این لباس تنگ چیست؟        پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟

خواهرم اینقدر طنازی نکن                با عمور شرع لجبازی نکن!

در امورخویش سرگردان مشو            لایق چشمان نامردان مشو!

خواهرم پاچه ت چرا انقدر شده؟        راستی راستی این تریپت بد شده!

خواهرم این خط چشم ایرانی است؟   امتدادش یکمی طولانی است!

خواهرم مو را چرا مش میکنی؟          توی مویت هی چرا کش میکنی؟

خوهرم رنگ برنزه رنگ توست؟           این دو چشمم یک دو ساعت منگ توست

چاک مانتو تا لب باستن چرا؟             بردن دل از داداش و من چرا؟

خواهرم من دیده ام چت میکنی         توی چت جلب محبت میکنی!

این دماغ سر به بالا از بهر کیست؟     بهتر از من از برایت مرد نیست!

ازدواج از سنت پیغمبر است              هر که این سنت نباشد سنگ است!  

 

 

 



چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, :: 12:50 ::  نويسنده : سپهر

با هواپیما از تیمارستان عده ای عقب افتاده رو برای تست به ازمایشگاه میردن که میان راه  شروع میکنن از رو همدیگه میپرن و کنترل هواپیما رو سخت میکنن

برای همین خلبان به کمکیش میگه:برو ساکتشون کن!!

کمک خلبان هر کاری میکنه انگار نه انگار "

یه نفر میبینه ساکت نشسته خیال میکنه حالش خوبه و به میگه کاری کن رفیقات ساکت بشن و برمیگرده سرجاش!!

بعد از چند دقیقه دیگه صدای نیومد دوباره رفت ببینه چه خبر شده؟

بجز ان نفر کسی رو نمیبینه! بهش میگه بقیه کجان؟

دیوونه هه میگه: هیچی بهشون گفتم برید تو حیاط بازی کنید!!

 



چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 21:12 ::  نويسنده : سپهر

یه روز استاد فلسفه میاد سر کلاس و به دانجویاش میگه:

امروز میخوام ازتون یه امتحان بگیرمو ببینم درسهاتون رو خوب خوندین یا نه!

بعد یه صندلی میاره و میگه ثابت کنید این صندلی وجود نداره!!

دانشجویان به هم نگاه میکنن و همه شروع به نوشتن روی برگه میکنن

بعد از چند ثانیه یه دانشجو برگش رو داد و رفت بیرون

روزی که نمره ها اعلام شد همون دانشجو بالاترین نمره رو گرفت

اون فقط یه چیز نوشته بود

.

.

.

.

.

.

کدوم صندلی؟



دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 10:28 ::  نويسنده : سپهر

از دیوونه ای پرسیدن چرا دیوونه شدی؟

گفت:من یه زن گرفتم که یه دختر18ساله داشت دختره زن بابام شد درنتیجه رن من مادرزن پرم شد و بابام داماد من.

من شدم پدرزن پدرم!!!دختر زنم یه پسر زائید که داداش من و نوه زنم بود!پس نوه من هم میشد

پس من پدربزرگ داداشم بودم

بعدش زنم پسر زائید که در نتیجه زن بابام خواهر ناتنی پسرم شد و پسرم داداش من!.........

تو باشی دیوونه نمیشی؟ 



شنبه 24 تير 1391برچسب:, :: 20:3 ::  نويسنده : سپهر

بابام میبینه دارم فیسبوکمو چک میکنم

میگه:همش تو فیسبوکی با دوستات میری فیسبوک؟

-پ ن پ من مارک زاکبرگم دارم اوضاع کاربران رو چک میکنم یه وقت کم و کسری نداشته باشن

- د ن د اگر تو زاکبرگ بودی پول شارژ ای دی اس التو از من نمیگرفتی!!!
گقتم اااا شما هم د ن د رو میدونی؟؟؟

گفت: پ ن پ فقط تو میدونی.



سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, :: 20:43 ::  نويسنده : سپهر



سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, :: 20:30 ::  نويسنده : سپهر

 

هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را اغاز کرد با مشکل کوچکی روبروشدن.

 

انها دریافتند که خودکار های معمولی در فضای بدون جاذبه کارنمیکند....انها برای رفع این مشکل شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردند تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید و دوازده میلیون دلار صرف شد و درنهایت انها خودکاری ساختند که در محیط بدون جاذیه مینوشت زیر اب کار میکرد رو هر سطحی حتی کریستال مینوشت و در دمای زیر صفر کار میکرد و تا 300درجه سانتیگراد مشکلی برایش پیش نمیامد

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

 

.

روس ها راه حل ساده تری داشتن انها از مداد استفاده کردنن



دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 21:38 ::  نويسنده : سپهر

صفحه قبل 1 صفحه بعد